-
عقیده دارم که شعری که برای کودکان گفته می شود برای بزرگسالان هم هست. اگینابارتو شاعر روسی
دوشنبه 8 بهمن 1403 21:01
شعری که از دل طبیعت جوشیده است تعریف ادبیات کودکان با تعریف ادبیات به معنای عام تفاوتی ندارد، اما تفاوت نیازها و امکانات کودکان با بزرگسالان موجب می شود که از ادبیات کودکان انتظار بیشتری وجود داشته باشد، شعری که از دل طبیعت جوشیده است (نقدی بر مجموعه شعر «با دعای باران» سرودهی غلامرضا بکتاش) عادله شعری که از دل طبیعت...
-
نگاهی به شعرهای غلامرضا بکتاش
یکشنبه 15 مهر 1403 14:54
نویسندگان/ نگاهی به شعرهای غلامرضا بکتاش فارس https://akharinkhabar.ir/book/2478975 بروزرسانی 1394/11/27 - 14:50 فارس/ مصطفی رحماندوست در موردش میگوید: او، گوی سبقت را در شعر کودک و نوجوان، از دیگران ربوده. از مصطفی علیپور هم شنیدم که میگفت: اگر کتابهای او را باز کنیم و برگردانیم، هیچ یک از واژههایش به زمین...
-
غلامرضا بکتاش شاعر کودکان و نوجوانان...مربی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
دوشنبه 7 اسفند 1402 15:06
غلامرضا بکتاش
-
عکس غلامرضا بکتاش gholamrezabaktash
یکشنبه 22 اسفند 1400 09:53
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 بهمن 1397 09:04
شعر کودک و نوجوان و به طور کلی آثار ادبی مختص کودکان و نوجوانان را میتوان موثر ترین آثار در جهت دهی افکار و اعتقادات و زاویه دید اشخاص نسبت به جهان دانست. به این خاطر که انتقال مفهوم به مخاطب کودک و نوجوان مانند نوشتن بر لوحی خالی و سفید است و آثارش تا سالهای سال و بعضا تا ابد در دل و جان مخاطب باقی میماند. از منظر...
-
غلامرضا بکتاش: شعر مداد رنگی من است
شنبه 6 بهمن 1397 09:01
اگر اهل شعر هم نباشی خواندن و شنیدن شعر لذتبخش است، اینرا زبان هم بازگو نکند باطن در خاموشی به آن معترف است. پس تکلیف با شعر روشن است اما با شاعر چهطور؟ برخی از شاعرها کتبیشان از شفاهیشان بیشتر به دل مینشیند، برخی از شاعرها صورت شفاهی و معاشرت دلنشینی دارند و شعرشان چندان چنگی به دل نمیزند و شاعرانی هم هر دو...
-
نو شدن شکفتن
یکشنبه 18 شهریور 1397 15:11
فکر کهنه ای بود توی مغز گردو بوی کرم می داد مغز کهنه ی او نیست در سر او فکر های تازه کرم، مغز او را کرده یک مغازه فکر تازه یعنی نو شدن شکفتن فکر تازه یعنی از جوانه گفتن
-
با شانههای پرستاره
جمعه 30 تیر 1396 17:50
میریخت از ماه نگاهش نور خدا مانند یک رود نهجالبلاغه مثل یک باغ در مشرق اندیشهاش بود در کوچههای شهر میگشت با شانههای پرستاره با برق تیغش نصف میکرد شب را فقط با یک اشاره او روزهاش را با حضور گلهای سرخ آغاز میکرد افطار سبز غنچهها را با شهد باران باز میکرد جز چاه او از رازهایش پیش کسی دم بر نیاورد مردی که چون...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 آبان 1395 08:41
برگ چناری از شاخه افتاد جاروی بابا آن را به من داد آن برگ رگ داشت در پشت دستش مثل پدر زخم انگشت شستش با پنجه ی برگ برگی که زخم است من آشنایم مثل کف دست
-
کلاغ مدرسه
یکشنبه 4 مهر 1395 11:42
کلاغ مدرسه باز دنبال کلاغ مدرسه پر زدم رفتم سراغ مدرسه روز اول با معلم کاشتیم میله پرچم توی باغ مدرسه سایه ی تاریکی ام کوتاه شد زیر نور چلچراغ مدرسه باز هم روی زبان بچه هاست قصه ی روباه و زاغ مدرسه بر تن سرد بخاری مانده است در ته انبار داغ مدرسه مثل دود از دودکش رفتند آه روزهای خوب و داغ مدرسه
-
شکفتن
دوشنبه 1 شهریور 1395 11:10
باد بوته را می دهد تکان پخش می شوند دانه های آن از شکفتن است دانه با خبر مثل مورچه می رود سفر روی دوش او دانه می رود از دل زمین سر در آورد
-
قلاب
یکشنبه 3 مرداد 1395 18:10
وقتی که ماهی را گرفتم بی صدا می گفت : ای قلاب رنگ طراوت را نگیر از آب از آب از آب از آب از آب از آب از اب از آب از آ
-
رنگ
سهشنبه 1 تیر 1395 12:52
با چه رنگی واقعا رنگ شب را ساختی با چه ابزاری دقیق ماه را پرداختی تابلویی دیدنی ست هرشب از شبهای تو می درخشد مثل ماه پای شب امضای تو
-
شکایت
سهشنبه 4 خرداد 1395 12:51
ساحل شکایت کرد ماهی شکایت کرد صخره شکایت کرد جلبک شکایت کرد تا اینکه در پایان دریا به بوی نفت عادت کرد
-
نام
شنبه 4 اردیبهشت 1395 16:40
ریشه ام این روزها تشنه باران توست ان چه در برگ من است ذره ای از جان توست توشنیده میشوی از زبان غنچه ها نام تو خوشبوتر است از دهان غنچه ها
-
بزرگراه
شنبه 21 فروردین 1395 16:03
در گیر و دار این همه لبخند در گیر و دار این همه تبریک بودیم محو ماه یک دفعه با شتاب از باغ سیب ما رد شد بزرگراه
-
باران که می بارد
دوشنبه 24 اسفند 1394 11:34
دریا به رنگ توست بخشندگی هایش خورشید مثل توست تابندگی هایش من قلب می بینم در سنگ های سرد احساس می بینم در رنگها ی سرد ابر از تو می گوید باد از تو می گوید باران که می بارد نام تو می روید
-
فکر
شنبه 1 اسفند 1394 11:04
کوه فکر می کند به ابر ابر فکر می کند به رود رود فکر می کند به کوه من به تو تو به او او به من
-
نخل
شنبه 3 بهمن 1394 15:13
نخل پیر فکر کرد و گفت زندگی چه داغها که بر دلم گذاشت هر که کاشت میوه ای نخورد هرکه خورد هسته ای نکاشت
-
خالهای بال من
شنبه 12 دی 1394 14:28
ای خدای عنکبوت ای خدای مورها ای خدای باغچه خالق زنبورها صد گره از عنکبوت می کنی یکباره حل بوی قرآن می دهد اسم زنبور عسل با تو روشن می شود کوچه راه مورها با تو شیرین می شود وز وز زنبورها خالهای بال من یادگار کیستند؟ کفشدوزکها چرا توی قرآن نیستند ؟!!
-
امتحان خنده
یکشنبه 1 آذر 1394 10:29
خنده یک زبان است یک زبان شیوا خط خنده دارد حرفهای زیبا این زبان ندارد واقعا مترجم خنده یک زبان است یک زبان سالم گفتوگو قشنگ است با زبان خنده دردسر ندارد امتحان خنده
-
فکرهای آبدار
یکشنبه 3 آبان 1394 11:53
دوست داشتم صبح تا غروب می زدم قدم ساحل جنوب روی موج ها می شدم سوار فکر های من بود آبدار از خدا بخواه ناخدا شوم با شناگری آشنا شوم
-
زنبور کارگر
چهارشنبه 22 مهر 1394 16:00
از صبح تا غروب زنبور کارگر مشغول کار بود در باغ نیشکر آمد به خانه شب با خنده ای عسل لبخند او گرفت فوری مرا بغل مامان ملکه ای ست چشم انتظار او کندوی خانه هم محصول کار او
-
سه شنبه یکم اردیبهشت ۱۳۹۴
جمعه 17 مهر 1394 16:16
مدال افتخار پدر مویش سفید است پدر مانند کوه است نگاه قله دربرف برایم با شکوه است پدر از شانه هایش مرابالا کشیده پدر یک کوه پیر است ولی حالا خمیده اگر چه افتخاری به جزبابا ندارم فقط زیبنده ى اوست مدال افتخارم
-
شنبه بیست و دوم فروردین ۱۳۹۴
جمعه 17 مهر 1394 16:15
ماه و مادر من هردو مثل همکار ماه و مادر من باوجود آ نهاست شب همیشه روشن من مریض مادر شب مریض ماه است رنگ من سفید است رنگ شب سیاه است ماه و مادر من نیمه شب سرکار ماه و مادر من هردوتا پرستار
-
چهارشنبه بیست و هفتم اسفند ۱۳۹۳
جمعه 17 مهر 1394 16:14
فکر شکفتن گلدان ذهنم چشم انتظار است فکر شکفتن فکر بهار است دیروز دیده خواب جوانه چرتش پریده با این بهانه اسفند امد فرصت ندارم باید کمی شعر در آن بکارم
-
جمعه یکم اسفند ۱۳۹۳
جمعه 17 مهر 1394 16:14
حوضچه ی اکنون لذت ببر از گنجشک لذت ببر از میمون از ابتنی کردن در حوضچه ی اکنون
-
چهارشنبه یکم بهمن ۱۳۹۳
جمعه 17 مهر 1394 16:13
کنار حوض میدان مجسمه نشسته لبش کمی پریده دلش کمی شکسته مجسمه ندارد دل و دماغ خنده خدا کند بیاید به دیدنش پرنده
-
دوشنبه یکم دی ۱۳۹۳
جمعه 17 مهر 1394 16:13
چکه یعنی سینی خانه سر ما خورده وضع هال او بد کاش الان دکتر پیش او می آمد دکتر او ای کاش مثل چسب و دارو قیر و گونی می کرد زخمهایی از او خواهرم میگوید: چکه یعنی سینی خانه ی ما دارد آبریزش بینی
-
شنبه یکم آذر ۱۳۹۳
جمعه 17 مهر 1394 16:12
مثل عروس باز هم مهمان ماست یک زن بسیار خوب توی دست لاغرش یک عصا از جنس چوب حرفهایی می زند پیرزن از جشن وعقد از گُل و لبخند و نقل سکه،سفره ،پول نقد ماه آذر خواهرم میشود ناز و ملوس باز ماشین عمو میشود مثل عروس